مهرداد از آن پسرهای چشم و گوش بسته ای بود که در ایران میان خانواده اش ضرب المثل

شده بود و هنوز هم اسم زن را که میشنید از پیشانی تا لاله گوشش سرخ میشد . شاگردان فرانسوی او را مسخره میکردند و زمانی که از زن، از رقص، از تفریح، از ورزش، از عشقبازی خودشان نقل میکردند، مهرداد همیشه از لحاظ احترام حرفهای آنها را تصدیق میکرد، بدون اینکه بتواند از وقایع زندگی خودش بسرگذشتهای عاشقانه آنها چیزی بیفزاید، چون او بچه ننه، ترسو، غمناک و افسرده بار آمده بود ......
تنها یادگار عشقی او منحصر میشد به روزی که از تهران حرکت میکرد و درخشنده با چشم اشک آلود بمشایعت او آمده بود. ولی مهرداد لغتی پیدا نکرد که باو دلداری بدهد. یعنی خجالت مانع شد- هرچند او با دختر عمویش در یک خانه بزرگ شده و در بچگی همبازی یکدیگر بودند ......
نقل از داستان «عروسک پشت پرده» از مجموعه «سایه روشن» اثر «صادق هدایت»
متن کامل این داستان را میتوانید از
اینجا در قالب فایل pdf دانلود نمایید برای مشاهده محتویات آن میتوانید برنامه acrobat reader را از
اینجا بگیرید.
داستان زیبایی بود ممنونم
مرسی از زحمتت